حماسه های عاشقانه

متن مرتبط با «شعر» در سایت حماسه های عاشقانه نوشته شده است

شعر نیمایی

  • فقط یکبـار لطفی کـننگاهـي هم به اين وادي وحشت كـنكه اين گـرگان آدم خـوارچه ظلـم و ناروا کـردنــدچه خـون آلود و مرجانـی!چه بد نامی! بی باکانه بر جنس حوا کـردند .فقط یکبار لطفی کن ببیـن ! خونخوارگی شان چسان خون زنان و دختران خويش مي نوشنـد ببیـن! اينجاهزاران مادرِ بيمار و محـزون راهزاران کودک و پیر و جوانِ غـرقـه در خون راكه  می دوشنــد خون شان مگر آخـر نمـی ببینـی؟که دختـی در میان تیـره گی هانـور می جویـد؟تـو را فریاد میـدارد و آزادی درون سینـه اش چـون مـوج دریادر غریـو وخشم و توفـان اسـت؟* * *خـداونـدا!فقط یکبـار لطفـی کـن ستیـغِ عزتِ ملكِ خـراسانـم  كه تنـها مانـده بر الـطاف تـو حیـران... ,شعر,نیمایی ...ادامه مطلب

  • دو بیت از یک غزل , و رباعی

  • رباعی  شهر دل من به سینه تنگ آمده است  وحشت زده با توپ و تفنگ آمده است  در ظاهر خود اراده از صلح و صفا  در اصل، کمر بسته به جنگ آمده است  ****** آمد به چمن گل رخِ زیبا نگرِ من چشمش به من افتاد و نیامد به بر من گر چه نگه اش تیر جفا زد به دل اما؟ بگذار کند ناز دو عالم به سر من نجیبه.سمیع   بیا ای هموطن با هم بگرییم  بريزيم اشكها، پیهم بگرییم زمین و آسمان ماتم سرا شد! سحر چون قطره ی شبنم بگرییم نجیبه.سمیع باز گرگِ تشنه اوباشی نمود زخم کندز را نمک پاشی نمود نفرتم بادا به راه و رسم شان این جنایت، طالب وحشي نمود هزارگی  قـد و بالاي تــوره ایســـپند مـوکونوم ده جـان از خـود کالاي گند مــوکونوم اگــر آتيـــم مــه ره در تـــو نميــــداد تعــويذ كرده زبانشـي بنـد موکونونم نجیبه.سمیع قسم بر دشت و دامان تو میهن  به باد و ابر و باران تو میهن  که دارم تا نفس در سینه یخو  سپر سازم به ارمان تو میهن  ***** به کنـدز ناله و فریاد و زاریست هواي كـوچه هايــش انفجاريست خـــدا یا بنــدگانـت در عـذابنـد! ببین روی زمینش خون جاریست دو چشمم بهر کابل گریه دارد  به پغمان پر از گل گریه دارد  درینجا مرغکی بال,دو بیت از شعر بهار,دو بیت از شعر حافظ,دو بیت از سعدی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها