فقط یکبـار لطفی کـن
نگاهـي هم به اين وادي وحشت كـن
كه اين گـرگان آدم خـوار
چه ظلـم و ناروا کـردنــد
چه خـون آلود و مرجانـی!
چه بد نامی! بی باکانه بر جنس حوا کـردند .
فقط یکبار لطفی کن
ببیـن !
خونخوارگی شان
چسان خون زنان و دختران خويش مي نوشنـد
ببیـن!
اينجا
هزاران مادرِ بيمار و محـزون را
هزاران کودک و پیر و جوانِ غـرقـه در خون را
كه می دوشنــد خون شان
مگر آخـر نمـی ببینـی؟
که دختـی در میان تیـره گی ها
نـور می جویـد؟
تـو را فریاد میـدارد
و آزادی درون سینـه اش چـون مـوج دریا
در غریـو وخشم و توفـان اسـت؟
* * *
خـداونـدا!
فقط یکبـار لطفـی کـن
ستیـغِ عزتِ ملكِ خـراسانـم
كه تنـها مانـده بر الـطاف تـو حیـران...