فقط یکبـار لطفی کـننگاهـي هم به اين وادي وحشت كـنكه اين گـرگان آدم خـوارچه ظلـم و ناروا کـردنــدچه خـون آلود و مرجانـی!چه بد نامی! بی باکانه بر جنس حوا کـردند .فقط یکبار لطفی کن ببیـن ! خونخوارگی شان چسان خون زنان و دختران خويش مي نوشنـد ببیـن! اينجاهزاران مادرِ بيمار و محـزون راهزاران کودک و پیر و جوانِ غـرقـه در خون راكه می دوشنــد خون شان مگر آخـر نمـی ببینـی؟که دختـی در میان تیـره گی هانـور می جویـد؟تـو را فریاد میـدارد و آزادی درون سینـه اش چـون مـوج دریادر غریـو وخشم و توفـان اسـت؟* * *خـداونـدا!فقط یکبـار لطفـی کـن ستیـغِ عزتِ ملكِ خـراسانـم كه تنـها مانـده بر الـطاف تـو حیـران... ,شعر,نیمایی ...ادامه مطلب
آسمانم! من به چشمان خودم میبینم، آسمان دل دارد! گاهی میخندد و... گاهی چنان میگرید شاد و ناشاد مثالِ من و تو! تیره و تار شود گاه ز دلتنگیِ خود گویی غم دَور و برش میچرخد در دلش حسرت دیدار کسیست! سرد و خاموش مثالِ من و تو! گاه و ناگاه ز هر گوشه چنان زوزه یی باد، به هوا میپیچد اشک از چشم دلش میریزد محو و نابود مثالِ من و تو! وقتی آفتاب جهانتاب به تابیدن شد ! هر چند... با آن همه مهابت خود رنگ صیقل شده اش را به جهان میگشاید باز لبخند عجیبی به لبش میتابد مثالِ من و تو! آسمان را که چنان میبینم عشق در دل دارد غصه اش رنج شقاوت ها است در گلو بغض دارد مثالِ من و تو! آسمان خانهٔ خاموشیِ من دوستت دارم. 2,12,2016 خورشیـد زیبایـم! سیمایت را از زیر ابر های سیاه بیرون کن، سرزمین احساسم سخت اتنظار آغوش گرم و تابش دوباره ی تو را دارد بتاب بر مـن! و نـور بارانم کن. 15.10.2016,اشعار سپید,اشعار سپید کوتاه,اشعار سپید نیمایی ...ادامه مطلب