شیشه شکسته

ساخت وبلاگ
☆ شیشه ی شکسته ☆

نگاه های سرد و نا امیدم را،

از عقب شیشه ی شکسته،  

به بیرون دوختم....

سخت به ستوه آمده بودم!

مگر...

آهنگ امید را در دلم نجوا میکردم،

چشمانم پژوهشگر چاپ پاهایش بود.

گاهی...

در لابلای نوای چلچله ها صدای او به گوشم طنین اندازی می کرد،

وزش باد های خزانی از هر طرف عطر وجودش را به مشامم میآورد،

اما...

برایم شگفت آور بود

چرا دلهره دارم؟

صدا و گردش نا موزون قلبم،

رامشم را از من ربائیده بود!

ریزش برگ های زرد "خزانی"،

چون رقاصه های با لباس طلایی ،

مقابل چشمانم رقص بربادی شان را می کردند،

و...

نا امیدانه از پا در می آمدند.

نا گهان تکانِ خوردم،

این تکان غایت خیالاتم گردید،

مات و بهت شدم،

و...

گرمی قطرات زلال اشکم را،

در رخسار سردم حس کردم

نگاهی عمیقی به اطرافم انداختم

که... او دیگر نمیآید...

و... دانستم من شکسته ام...!!

اما چشمم باور نداشت.

نجیبه سمیع

حماسه های عاشقانه...
ما را در سایت حماسه های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : شیشه,شکسته, نویسنده : 5najibasamey5 بازدید : 254 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:34